گوشی برای نشنیدن

علم یک پدیده سیال است و این سیال بودن ناشی از خصلت "عدم قطعیت" است ، به این معنی که همواره یک نظریه در پی بر هم زدن قطعیت در نظریه های پیشین و یافتن پاسخهای تازه است ، بر این اساس با یک چارچوب اعتقادی ثابت که قرار نیست در آن تغییری رخ دهد در تعارض است. ایدئولوژی به خاطر اعتقادش به قطعیت نمی تواند برای تردیدها پاسخی علمی پیدا کند و نمی تواند در سیالیت با علم شریک باشد. علم به اندازه ایدئولوژی از انتقاد گریزان نیست زیرا نفی مفهوم انتقاد در دنیای علم مترادف با نفی خود علم است. آنجا هیچ پدیده ای مصون از انتقاد نیست. علوم انسانی نیز به عنوان یک شاخه از علوم از این قاعده مستثنی نیست و بیش از سایر علوم با مفهوم انتقاد سر و کار دارد. همه در پی دستیابی به حقیقت ناب هستند ، حتی آنها که اهل تردیدند به "یقین" به عنوان یک غایت می نگرند و در همین مسیر علوم انسانی هر نظریه ای را به خاطر نتایجش به بحث و بررسی می گذارد ، چیزی که ایدئولوژی (در شکل روشن تر ، تقدس گرایی) حاضر به انجام آن نیست. علوم انسانی نمی تواند علم بودن خود را فدای مصلحت کند چون تداوم خود را مدیون آن است. گریز از علوم انسانی گریز از پرسش است. ما نمی توانیم دو تا گوش داشته باشیم اما با استفاده از آنها نشنویم! فرآیند ایجاد پرسش به همین گونه و اغلب به صورت نا خواسته در ذهن شکل می گیرد و منجر به انتقاد می شود. ممکن است بتوان علوم انسانی را حذف کرد یا تغییر ماهیت داد اما آیا می توان از فرآیند ایجاد پرسش در ذهن جلوگیری کرد؟ چگونه می توان کسی را طرد کرد به این دلیل که در فعل و انفعالات مغزی اش پرسشی پدید آمده است؟ آیا پرسش از دین ، بی دینی است؟ آیا انتقاد از حاکمیت به معنای نفی آن است؟ اگر نیست پس چرا و در کجای علوم انسانی باید تجدید نظر کرد؟ آیا این عمل ، حذف صورت مسئله به جای حل آن قلمداد نمی شود؟

۴ نظر:

  1. ایدئولوژی دلایلش برای اثبات یک قضیه رو از نتیجه اون قضیه می گیره و فهموندن این که این روش اصلا منطقی و درست نیست به معتقدان بهش ، یه میخ آهنیه که هیچ وقت توی سنگ فرو نمی ره!

    پاسخحذف
  2. جانم فدای...
    بقیه را در وبلاگم ببین.

    پاسخحذف
  3. خیلی واضح و صریح و روشن تشریح کردین.
    جالب هست که در این جامعه و در این دوره زمانی هیچ کس پاسخ گو نیست و ماهیت سوال کردن و نقد کردن و صد البته پاسخگو بودن به معنای واقعی شکل اصلی خودش رو از دست داده و ما کاری نمی کنیم جز لفاظی و تخریب افکار و انکار مکررات و حال بیخود و بی جهت بر نقدو افترا به رادیکال و اومانیسم و سویالیست و تجدد گرا و ... بگردیم تا خدایی نکرده به هر کلمه اسلام و پسوند و پیشوند اسلامی خدشه وارد نشود هر چند در عمل نقد بر مساله دین و مذهب مهم است.

    پاسخحذف
  4. اگر بپذیرم حاکمیت از آن مردم هست که طی شرایطی دموکراتیک به عده ای واگذار می شود پس انتقاد یک حق برای مردم خواهد بود

    پاسخحذف