در اداره ما

وقتی به این موضوع فکر می کنم که در اداره من تنها کسی هستم که به چیزی غیر از کار هم فکر می کند ، یاد نظریه " بیگانگی از کار" می افتم. به فاصله ای که با کار و همکاران دارم فکر می کنم و به آرزوهایی که همیشه مثل سایه از من جلوترند و هرچه دنبالشان می دوم بهشان نمی رسم. در محیطی که هنرمند بودن شما از نظر دیگران اصلاً چیز جالبی به نظر نمی رسد و دیگران ترجیح می دهند که شما ماشین حساب دقیق تری باشید تا انسانی شریف تر ، آن وقت شما در حقیقت قهرمان نقش اول داستان بیگانگی از کار هستید. ناگفته پیداست که در اداره ما هم مثل همه اداره های دیگر کارمندها مجسمه هایی هستند که با کمترین هزینه از روح واحساسشان و تنها برای رفع نیازهای اولیه در محیط کار ازین طرف به آن طرف جا به جا می شوند. در چنین شرایطی خدا بیامرزد پدر "حاجی علی جان" اداره ما را که تنها به مدد تخیل ما صاحب انواع کرامات و فیوضات شده و چند سالی است با شوخیهای حاجی علی جانی اتمسفر تازه ای ایجاد کرده که تنفس دراداره را آسانتر کرده و کمی ما را با کارمان آشتی داده است. کاش مرحوم کارل مارکس هم زنده بود و کارمند اداره ما می بود تا جایی برای شوخی در محیط کار در نظریه اش می گشود و نظریه اش را آپدیت می کرد.

۴ نظر:

  1. سلام!
    کار کردن در جایی که به علایقم ربطی نداره سخته، و کار کردن با علایقم ترسناک. همش ترس اینه که علایقم فدای پول نشن. قال بهتاش (د خ ب ا) ( یعنی : درود خلق بر او)
    به حاجی علی جان و همچنین کاپیتان تیم ملی برزیل سلام برسون!

    پاسخحذف
  2. آنچه شمارا از آرزوهایتان باز داشته تنها تنبلی خود شماست کارل مرده شما که زنده اید بسم الله بروید وسط و خودتان را نشان بدهید مشکل من و شما تنها خیال و هپروت است کمی بدوید سرعت بگیرید می رسید تنها چیزی که تا الان از زندگی آموخته اید انتقاد کردن است کمی به خود بپردازید.

    پاسخحذف
  3. سلام سری به وبلاگ سبز من هم بزنید.

    پاسخحذف
  4. نمی توان سعادت فرد را با آرمانهایی که فن آوری وعده اش را می دهند، جمع کرد.
    نقل به مضمون از ارنست یانگر، کتاب زنبورهای شیشه ای

    پاسخحذف