یادداشتی برای یک آدم خیلی نیرومند

سلام. این روزها می بینم که شما تصمیم گرفته اید در مقام دفاع از عملکرد برخی دوستانتان نقدهای وارد شده از سوی برخی دیگر از دوستانتان را مطالعه کنید و پاسخ دهید. این رویداد از دو جهت مبارک است اول آنکه بالاخره یکی پیدا شد که فکر کند این آدمها به اندازه ای اهمیت دارند که صدایشان شنیده شود و دوم آنکه مطالعه این مطالب انتقاد آمیز، سرانه مطالعه خواننده را به نحو چشمگیری افزایش می دهد که این مورد دومی از اولی هم مبارک تر است. می دانم که شما آدم خیلی نیرومندی هستید و در برابر شما بیرون کشیدن زبان سرخ ممکن است موجب بر باد دادن سر ِ سبز شود ولی با این نقطه ضعف چه می شود کرد که ما متأسفانه سالهاست سر ِ سبزمان چوب زبان سرخمان را می خورد (گاهی هم باتومش را می خورد) و با این حال هنوز مصلحت اندیشی را یاد نگرفته ایم.
شما حتماً هربرت اسپنسر ، جامعه شناس انگلیسی را می شناسید ، او کسی است که به "بهداشت مغزی" معتقد بود ، یعنی مایل نبود تا از چند و چون عقاید دیگران سر در بیاورد ، نظرات ، عقاید و حتی انتقادات دیگران را مطالعه نمی کرد و به قول خودش دانش مورد نیازش را از طریق منافذ پوستی اش تأمین می کرد. چنین آدمی قطعاً اگر اینجا زندگی می کرد می توانست هم یک جامعه شناس بزرگ باشد هم یک شهروند ایده آل ، چون بی نیازی او به عقاید دیگران اساساً او را از دریافت هرگونه اخبار و اطلاعات سالم بی نیاز می کرد و دهانش را به انتقادهای غیرمصلحت اندیشانه (مثلاً از محدودیت رسانه ای) می بست. مشکل اینجاست که ما فقط همین یک هربرت اسپنسر را در کل جهان داریم که آن هم متأسفانه درست بغل دست بی بی سی است و ما که اینجا زندگی می کنیم نه به اندازه او آدم مهمی هستیم و نه به اندازه او از فضای رسانه ای سالم بی نیازیم و باز جای بسی افسوس است که هربرت اسپنسرهای بالقوه این مملکت که امروزه – در زندان ها و به صورت شهودی - کسب آگاهی کرده و تغییرات شگرف می کنند همگی جمعاَ آدمهای مهمی به حساب نمی آیند. باور بفرمائید همین خود من خیلی سعی کردم تا شرایط ویژه را درک کنم و از طریق منافذم کسب آگاهی کنم اما خودتان که بهتر می دانید خبرهای این چندماه درباره "آگاهی شهودی" و "منافذ پوستی" خبرهای نگران کننده ای بود و راستش را بخواهید برای من کمی هم ترس آور بود ، این شد که اساساً عطای آگاهی را به لقای منافذش بخشیدم و همچنان نفهم باقی ماندم (مهم ترین دلیلش همین یادداشتی است که برای شما می نویسم)
نمی خواهم زیاد سر ِ سبزتان را به درد بیاورم و بیش ازین باعث افزایش سرانه مطالعه تان شوم اما بگذارید این را بگویم که خانه کاریکاتور در یک جامعه تک صدایی (همصدا با سیما) سالهاست که چیزی جز تکرار همان تک صدا نیست ، تک صدایی که در برابر مشکلات بیرون پرآوازه و در کنار مشکلات داخلی همواره ساکت بوده است. این خانه در برابر کوچکترین اشتباهات خارجی همواره انبوهی از واکنشها را به شکل برگزاری نمایشگاه ، مسابقه و چاپ کتاب از خود نشان می دهد ولی همیشه در برابر رویدادهای مشابه داخلی خود را طوری به "کرگوشی" می زند که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است. اگر آدم های مظلوم خارج از کشور آدم هستند و مسلمانند خب مظلومهای ما هم آدمند و ناسلامتی مسلمانند. آنچه اغلب همکاران کارتونیست برای شما به عنوان انتقاد نوشته اند شامل برخی فرعیات و جزئیات هم می شود اما بنده مایلم انگشتم را از روی همین مسئله کلی برندارم که چرا خانه کاریکاتور ایران خانه برخی کارتونیستهای ایران است؟ (مثل همان رسانه کذایی ِ به اصطلاح ملی) چرا من در دفاع از کسی که خانه ندارد این اجازه را دارم تا از مدیوم خانه کاریکاتور و سایتش استفاده کنم اما برای دفاع از کسی که آزادی ندارد باید از همین مدیومها محروم باشم؟ آیا خانه کاریکاتور باید به خودش اجازه بدهد که در مورد من مصلحت اندیشی کند و برای " بهداشت مغزی" ام نگران باشد؟ چرا یک کاریکاتوریست کانادایی می تواند برای جان فـُکهای کشورش نگران باشد و کاریکاتور بکشد اما یک ایرانی نمی تواند برای جان آدمهای کشورش نگران باشد؟ اگر دقت کنید من اصراری به قضاوت در درستی یا نادرستی عقاید طرفین نمی کنم اما بر اینکه یک خانه کاریکاتور باید در خدمت عقیده همه اعضایش در همه زمانها باشد پافشاری می کنم. ممکن است جوهر عقیده من (بلا نسبت شما) از حقیقت دورتر باشد اما شما چرا یاری می کنید دستی را که خواستار حذف عقاید مخالف است؟ یک نمونه بارز همدستی شما همین سکوت است. چرا سایت ایران کارتون حتی نسبت به انتشار متن بیانیه تحریم هم امتناع کرده ؟ آیا این یک رویداد كوچك در کاریکاتور کشور نبود؟ و چرا سعی می کند آن را سیاسی جلوه دهد؟ آیا دقت کرده اید که این سایت حتی از نوشتن ملیت "علی شاه علی" به طرز مضحکی امتناع می کند چون نمی خواهد ما – که همکارش هستیم - بفهمیم او الآن یک کاریکاتوریست آمریکایی است؟ شاید شما که از زاویه دید داخل خانه و سایت نگاه می کنید به خوبی متوجه این مسئله نشده اید که خانه کاریکاتور در برابر رویدادهای دور و برمان به طرز تهوع آور و محافظه کارانه ای منفعل است. سکوت خانه کاریکاتور در مقیاسی بسیار کوچکتر مثل همان سکوت سازمان ملل در برابر نقض حقوق بشر بین الملل است ، یادتان هست که همیشه همصدا با هم به آن معترض بودیم و درباره اش کاریکاتور می کشیدیم؟ آيا شما حاضر هستيد خانه كاريكاتوري كه درباره مسائل داخلي حتي يك كاريكاتور منشر نمي كند را لاي جرز بگذاريد؟ اين خانه فقط كسي را كاريكاتوريست مي داند كه برعليه آمريكا و اسرائيل كاريكاتور بكشد. به نظر شما اگر كاريكاتور، امروز نتواند زبان به انتقاد بگشايد و تقلايي بكند پس كي و كجا بايد نيش انتقادش را بنشاند؟ آیا این خانه وسایتش می خواهد با برگزاری (یا دست کم برگزاری بدون تأخیر) دوسالانه نشان بدهد که هیچ چیز تغییر نکرده است! به نظر من اين گونه مي رسد كه از قضا خیلی چیزها تغییر کرده اند ، یکی از همین خیلی چیزها ، نیرومندی خانه کاریکاتور است. تنها كمي دقت و "وجدان درد" لازم است تا همكاران ما لقمه گرفتن در زير سقف اين خانه برايشان مشكل شود ، همكاراني كه ناچارند آزادگي هنريشان را به نان هنر - كه متأسفانه قاتقي هم ندارد - بفروشند. همه چيزهايي كه در اين متن آمده است از نظر من دلايلي كافي بود براي يك تحريم از نوع هنري اش و هست از نوع تازه اش. متشکرم.

۱۸ نظر:

  1. من شعری از همشهری شما در وبلاگم تومای گذاشتم.

    پاسخحذف
  2. سلام. یه شب رفته بودم خونه یکی از دوستام. (خانم هاشمی سی سخت) .وب شما رو به من معرفی کرد . البته ایشون منظوری نداشتند. شاید چون من دنبال وب خوب بودم . این پیشنهاد رو داد. من مجسمه سازم. و همیشه در حسرت کشیدن طراحی و کاریکاتور. خوش حال شدم وب شما رو خوندم.

    پاسخحذف
  3. هنوز نیرو همون معنی چند هزار سال پیش رو میده و هنوز . . .

    پاسخحذف
  4. سلام. من برای اینکه دیگه حسرت نخورم. رفتم تا در کلاس این آدم نیرومند شاگردی کنم. شما رو نمیدونم با حسرتتون می خواهید چیکار کنید. من عاشق زبان و فرهنگ لر ها هستم.(و ایضا هاشمی سیسخت).اما متوجه نشدم شما چی گفتید/ ولی خیانت در امانت نمی کنم و پیام رو به گیرنده اش وصل میکنم. بر قرار باشید.

    پاسخحذف
  5. سلام. منو واقعا لینک کردی؟

    پاسخحذف
  6. سلام تلخی سکوت از سیرینی حقیقت نمی کاهد .متاسفانه من هم دچار همین تلخی هستم یعنی برای نان زنوبچه ام هم که شده از نوشتن در مورد مسایل سیاسی خود داری کردم البته بهانه ام فضای مه آلود سیاسی وروشن نبودن حقیقت بود اما وجدانم را که نمی تونم گول بزنم فعلا باهاش قهر کردم

    پاسخحذف
  7. سلام تلخی سکوت از شیرینی حقیقت نمی کاهد .متاسفانه من هم دچار همین تلخی هستم یعنی برای نان زنوبچه ام هم که شده از نوشتن در مورد مسایل سیاسی خود داری کردم البته بهانه ام فضای مه آلود سیاسی وروشن نبودن حقیقت بود اما وجدانم را که نمی تونم گول بزنم فعلا باهاش قهر کردم

    پاسخحذف
  8. موبایلت جواب نداد با من تماس میگیری؟رحیم از تبریز

    پاسخحذف
  9. " شما حتماً هربرت اسپنسر ، جامعه شناس انگلیسی را می شناسید" در این جمله منظورتان از کلمه "حتماً" چیست؟از کجا میدانید ما حتماً او را می شناسیم؟دو صفحه کتاب خوندی داری اونو به رخ ما میکشی. من حتماً این جامعه شناس را نمی شناسم.

    پاسخحذف
  10. خوب بود منطقی و جالب. دوست افراطی که این مطلب را براش خوندم حظ کرد و البته تایید..

    پاسخحذف
  11. در پاسخ به مریم: بزودی لینک می دم
    در پاسخ به جان افزایی: برای تو طبیعیه که نشناسی اما مخاطب این نامه کسیه که حتماً می شناسدش!

    پاسخحذف
  12. همه ميخان بشريتو عوض کنن ولي دريغا که هيشکي نميخاد خودشو عوض کنه.
    راستش منم تو سردرگمي بين بدوبدترم.

    پاسخحذف
  13. سلام کجائی به روزم بی خبر از همه جا با بوی زلف دوست والف قامت یار

    پاسخحذف
  14. تسليت عرض ميكنم..............امروز روز عزاي سبزي گنديده ها بود.....تو هم سياه پوشيده بودي؟

    گناه داري.....بد بخت عقده اي ...به خدا عقده اي شدين..مگه نه؟؟؟؟تو اين مملت دلتون ميخواد جيغ بلند بزنيد و موهاي خودتونو بكشين مگه نه؟

    امروز روز آزادي است جاي بعضيا خالي است....

    هه هه هه هه هه

    ميدوني من چن سالمه؟
    به توچه اصلا؟
    با اون دندوناي زشتت....راستي سرود ملي رو خوندي؟
    يا داشتي رقص مايكل جكسون تمرين ميكردي؟ها؟
    موشمولك

    پاسخحذف
  15. سلام كجايي دلتنگت شديم يه سر بزن به ما واگر اشكالي مي بيني گوشزد كن

    پاسخحذف
  16. چند تا حرف کوتاه بر نوشته هات داشتم. در یکی دو پیام اینده می گذارم.البته اگر چون گوشادی مانع نشود.چون الان بسی خسته ام .
    خوش بر خویش بگذره

    پاسخحذف